کد مطلب:26023
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:28
خداوند متعال در آية 69 سورة نسأ، منعم عليهم را به ترتيب، نبيين، صديقان، شهدا و صالحان بيان ميفرمايد; اگر تقدّم هر يك بر ديگري، به علت برتري است، پس چه معنا دارد كه پيامبري از خداوند، مقام صالحان را بخواهد، مانند آية 101 سورة يوسف: وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّـَـلِحِين؟
پاسخ پرسش شما را در قالب دو مطلب بيان ميكنيم:
الف ـ وقتي در اينباره آيات قرآن كريم را مورد دقت قرار ميدهيم به اين نتيجه ميرسيم كه مقامهايي كه در آية شريف 69 سورة نسأ آمده است، به ترتيب اولويّت نيست; يعني اين معنا را نميرساند كه مقام نبوت از مقام صديقان ومقام صديقان از شهدا و... بالاتر باشد. به موارد زير توجه كنيد;
1. آياتي كه در آنها پيامبران الهي از خداوند متعال تقاضا ميكنند كه آنها را از صالحان قرار دهد: رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّـَـلِحِينَ ;(شعرأ،83) پروردگارا! به من ]ابراهيم[ علم و دانش ببخش و مرا به صالحان ملحق كن.; تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّـَـلِحِينَ ;(يوسف،101) مرا ]يوسف[ مسلمان بميران و به صالحان ملحق فرما. اگر از آية 69 سورة نسأ، اين معنا استفاده شود كه مقام نبوت، بالاترين مقامهاست، معنا ندارد كه پيامبري تقاضا كند كه خداوند او را به مقام پايينتر ملحق سازد.
2. آياتي كه دلالت ميكند برخي پيامبران الهي پس از برگزيده شدن به نبوت، به مقام صالحان رسيدهاند: فَاجْتَبَـَهُ رَبُّهُو فَجَعَلَهُو مِنَ الصَّـَـلِحِينَ ;(قلم،50) ولي پروردگارش او ]يونس[ را برگزيد و از صالحان قرار داد. بر اساس اين آية شريف، مقام صالحان از مقام نبوت بالاتر است. خداوند، ابتدا حضرت يونسغ را به پيامبري برگزيد و سپس او را از صالحان قرار داد.
3. آياتي كه در آن مقام صديقين بر نبيين مقدم شده است. برخي مفسران از اين آيات چنين استفاده كردهاند كه برتري مقام صديقان، سبب تقدم آن شده است: وَاذْكُرْ فِي الْكِتَـَبِ إِبْرَ َهِيمَ إِنَّهُو كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا ;(مريم،41) در اين كتاب از ابراهيم ياد كن كه او بسيار راستگو و پيامبر خدا بود.; وَ اذْكُرْ فِي الْكِتَـَبِ إِدْرِيسَ إِنَّهُو كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا ;(مريم،56) در اين كتاب از ادريس ياد كن كه او بسيار راستگو و پيامبر خدا بود.(تفسير نمونه، آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران، ج 13، ص 76، نشر دارالكتب الاسلامية.)
ب ـ صالح در قرآن، گاهي صفت براي عمل و گاهي صفت براي ذات و نفس انسان ميباشد; جايي كه صفت براي اعمال آمده است، مانند: فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَـَـلِحًا;(كهف،110) بايد كاري شايسته انجام دهد.; وَ أَنكِحُواْ الاْ ئَيَـَمَيَ مِنكُمْ وَ الصَّـَـلِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَآغكُم;(نور،32) مردان و زنان بي همسر خود را همسر دهيد، هم چنين غلامان و كنيزان صالح و درستكاران را صلاح در عمل به اين معناست كه عمل زشت و يا گناه نباشد، زيرا صلاح در قرآن در مقابل فساد و گناه به كار رفته است.(تفسير نمونه، آيت اللّه مكارم شيرازي وديگران، ج 16، ص 251، نشر دارالكتب الاسلامية.)
اما در صلاح نفس و ذات انسان اگر توجه كنيد ميبينيد خداوند در اين موارد صلاحيت را به خودش نسبت داده است: وَ أَدْخَلْنَـَهُمْ فِي رَحْمَتِنَآ إِنَّهُم مِّنَ الصَّـَـلِحِينَ ;(انبيأ،86) و ما آنان را در رحمت خود وارد ساختيم، چرا كه آنان از صالحان بودند. و يا در دعاي حضرت سليمانغ آمده است: وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّـَـلِحِينَ ;(نمل،19) و مرا به رحمت خود در زمرة بندگان صالحت وارد كن.
پس معلوم ميشود مقصود از اين صلاحيت صلاحيتي نيست كه از عمل به دست آمده باشد، بلكه لطف و مرحمتي از جانب خداوند متعال است; از طرف ديگر از اين كه ميبينيم با آن كه ـ براي مثال ـ حضرت ابراهيمغ در حال حاضر از صالحان است، زيرا خود خدا ميفرمايد: وَ كُلاًّ جَعَلْنَا صَـَـلِحِينَ ;(انبيأ،72) و همة آنان را مرداني صالح قرار داديم. ولي در عين حال از خداوند، طلب ملحق شدن به صالحان را ميكنند و اين نشان دهندة وجود صالحاني غير از اوست، پس از اين ميفهميم كه صلاح مراتبي دارد كه برخي مراتب آن بالاتر از مراتب ديگر است; براي مثال بعيد نيست كه حضرت ابراهيم ـ يا هر پيامبري كه اين خواهش را دارد ـ خواسته باشد تا به محمد و آل اوصلي اللّه عليهم اجمعين ملحق شود كه خداوند ميفرمايد: اين خواسته در دنيامحقق نميشود، ولي در آخرت تو را به آنان ملحق ميكنيم. (بقره،130; عنكبوت، 27 و نمل، 122)(الميزان، علامة طباطبايي، ج 1، ص 303ـ305، نشر جامعه مدرسين حوزة علميه قم.)
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.